حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

حسنا جان

بهترین تجربه زندگیم

دختر ناز نازی من الان 10 ماه و 27 روزشه و تا الان 6 تا دندون داره  این روزا مدام مشغول مرتب کردن اسباب اثاثیه منزل جدیدمونم و وقت کمی دارم الان دلم می خواد برم بیرون و توی بازار خرید بکنم چون یادم نمی یاد آخرین دفعه  کی  رفتم بیرون برا خرید خصوصا بی ماشینی بد جور اذیتم میکنه به قولی توی خونه زندونی شدیم حسنا خوشگلم دیشب با ممد داییش رفت خونه مامان جون وقتی سوار آسانسور میشد بهش گفتم مامانی خداحافظ دلم برات تنگ می شه فوری جواب داد        دددر .. الهی فدای اون در درت بشم من .......... خیلی دلم می خواست باهات بیام اما با مریم خاله خونه رو مرتب می کردیم دست خاله خانم درد نکنه که...
26 مهر 1393

عید غدیر

سلام به دختر گلم سالروز باسعادت عید غدیر بر همه شیعیان حضرت مبارک...... این روزها بخاطر جابجایی خونمون سرمون خیلی شلوغه حتی نمی تونم  وبلاگ دختر کوچولوم رو آپ کنم جابجایی خونه تموم شده و حسابی سخت گذشت بهمون این ساعتها ...امروز پکیج رو نصب کردیم با شیر آلاتش دخترم حسابی بزرگ شده البته بزرگ شدنش رو من نمی بینم چون ساعتها در کنار مامان جون  می مونه و من یا مشغول  تمیز کردن خونه هستم  یا سر کار ....عروسک کوچولوم پیش عمه اش  مونده بود که عمه هم بهش یاد داده بودب بع عی چی میگه  حسنا هم خیلی شیرین جواب می داد بع بع  درست 17 مهر ماه با شنیدن این کلمه داشتم از ذوق می ترکیدم خیلی برام لذت بخش...
22 مهر 1393

خاطرات کودکم

صد تا سلام به بهترین بهانه زندگیم اول ذی الحجه سالروز ازداج حضرت علی (ع) و خانم فاطمه زهرا (س) بر همه مومنین مبارک دخترم در زندگیت سعی کن به  اهل بیت (ع)  توسل کنی چون هر کسی در این خانه رو بزنه دست خالی بر نمی گرده  حسنا خانم با اومدنت رنگ زندگیم رو خوشگلتر شده روزمرگی زندگی  از یادمون رفته و لحظه لحظه های زندگیمون پر شده از خنده های کودکانه ات خدای شکرت ...... دیشب بابایی خونه نبود فرصت رو غنیمت شمردم و انباری خونه رو ریختم بیرون شما هم آستین رو بالا زدی و توی کارها کمک حالم شدی اونم به روش خودت  ببین چقدر خسته شدی  آخیش دخترم از بس داره وسایلا رو بهم می ریزه خستگی از سرو صورتش ...
5 مهر 1393

مرواریدهای زیبا

سلام به نازنیم این روزها بیشتر اوقات به خاطراینکه اداره هستم پیش مامان جون می مونی و خیلی بهش وابسته شدی  احساس میکنم یواش یواش داری مامانی رو فراموش میکنی  با مامان جون خیلی بازی می کنی و بازیگوشیت زیاد شده  همش به فکر بازی هستی از زیر صندلی خودت رو به زیر میز ناهار خوری میرسونی .... به میز عسلی هم رحم نمی کنی میری و سرخوشگل یا صورتت رو به میز می کوبی و گریه میکنی نازم ....  هرگز مامانی رو فراموش نکن  چون خیلی دوست دارم امروز کابینت و موکت خونه  رو سفارش دادیم .... وقتی به خونه برگشتیم مامان جون گفت دردانه مامانی توی دهنش 2تا  در اومده  مبارکت باشه خانمی &...
3 مهر 1393

آش دندونک

امروز مامان جون یه آش دندونک خیلی خوشمزه برا دخمل کوچولوم آماده کرده بود تا دخملیم بخوره دندونیاش قققققوی شه انشاءالله به زودی عکساتو می زنم مامانی گلم     ایشالا یه وقت اگه بزرگ شدی  خوشگل شدی  اگه به سن ازدواج رسیدی اگه دیدی چند نفر میخوانت اونیو انتخاب نکنی که ماشینش خفنه ها اونیو انتخاب نکنی که باباش پولداره ها اونیو انتخاب نکنی که سرش شلوغه ها اونیو انتخاب نکنی که میگه بیا خونمونا اونیو انتخاب نکنی که همش اشکتو در میاره اونیو انتخاب کن که قلبشو بهت هدیه میده اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته سریع لباساشو میپوشه میره بیرون اونیو انتخاب کن که...
1 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد